عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
اقا دیگه کار از ابرو برداشتن گذشته... | 10 | 5407 | mohsen73 |
تصویری از یک پسر ایده آل!! | 14 | 5974 | mohsen73 |
شنيدين؟ کليپس پسرونه به بازار اومد !!! | 6 | 4344 | mohsen73 |
اعترافات یک پسر | 6 | 5593 | mohsen73 |
معرفی سایت یا وبلاگ خود | 4 | 1418 | meeeeeeee |
عاشقانه | 2 | 1862 | bacheporoo |
واقعا عشق چیست ؟؟؟ | 3 | 2132 | bacheporoo |
دخترابیشتر دروغ میگویند یا پسرا؟؟؟؟ | 18 | 6973 | mehdi711 |
zed dokhtar | 0 | 1240 | mohi |
طنز | 5 | 3302 | royas |
درس را ول نكنيم (طنز) | 1 | 1493 | y5x3 |
پ ن پ جديد و خنده دار | 3 | 2046 | y5x3 |
داستان کوتاه
داستان کوتاه خنده دار
یه روز شرلوک هلمز با دستیارش واتسن به تعطیلات می روند و در ساحل دریا چادر می زنند و در داخل چادر می خوابند……..
نیمه شب هلمز بیدار میشه و واتسن رو هم بیدار می کنه بعد ازش می پرسه :
واتسن تو از دیدن ستاره های آسمان چه نتیجه ای می گیری؟
واتسن هم شروع میکنه به فلسفه بافی در مورد ستارگان و میگه این ستاره ها خیلی بزرگند و به دلیل دوری از ما این قدر کوچیک به نظر می رسند و در سایر ستارگان هم ممکن حیات در آنها وجود داشته باشد و چند نوع انسان در کرات دیگر زندگی می کنند……..
که در اینجا هلمز میگه : واتسن عزیز